فضای اجتماعی و سياسی ما قبل دولت نهم به خصوص دوران موسوم به توسعه آمرانه و اصلاحات دموکراتيک در دولت های آقايان هاشمی رفسنجانی و سيد محمد خاتمی، فضايی مسدود براي توده ملّت اما محيطی نامحدود و نامقيّد برای طبقاتی خاص و احزابی ويژه پديد آورده بود. به ديگر سخن دولت هاشمی مؤسس ظهور طبقاتی فن سالار و بروکراتيک و دولت خاتمی مبدع سياستمدارانی شد که ميدان سياست را جزوی از مايملک خود به حساب می آوردند. بر اين مبنا احزاب ذي نفوذ و گروههای فشار شکل گرفتند.
گو اينکه هسته مرکزی و حلقه وصل طبقات زنجيره ای نوظهور در 16 سال ماقبل دولت نهم، کمّيت و کيفيت دسترسي به منابع و تسهيلات در حوزه ثروت و قدرت بود. توده ملّت، اما ناتوان از نفوذ به اين شبکه ی پيچيده و چند لايه ی سياست و قدرت به حساب می آمد.
از اين رو ايران در 16 سال ما قبل دولت نهم با نوعی از قدرت روبرو شده بود که ميلی به اجتماعی شدن نداشت و به طبقات ممتاز تمايل می يافت؛با اينکه فراوان ادّعا می گردد که دوران گذشته و بخصوص دوره سيد محمد خاتمی به پلورالسيم منجر گرديد امّا با اندک پژوهش ميدانی می توان دریافت که شبکه های تکثير شده ی ادعايی، بيشتر در خاندان ها و تبارها تبلور يافته است، بديگر سخن اگر شبکه ای در حوزه سياست و قدرت پديد آمد به ژن های خاصی تعلق داشت که ما از آن به خاندان هزار فاميل در دولت های توسعه آمرانه و اصلاحات دموکراتيک ياد می کنيم.
امّا با ظهور دولت نهم اين تبار سالاری و اشرافيت گرايی در حوزه قدرت و سياست فرو پاشيد، قدرت و ثروت اجتماعی شد و اين بار به عکس گذشته، فضای ذينفوذان؛ مقيّد، محدود و بلکه مسدود ، امّا فضای مردمان و پابرهنگان گشايش يافت. از اينرو نهادگرايان و دولتمندان سابق به جنگ مردم گرايان در دولت احمدی نژاد رفتند. صداي نازک ملّت در برابر طبقات خواص و امتياز طلب، گويا و رسا شد ، دولت فربه، دولت لاغر و چابک شد.
دولت تهران(!)، دولت ايلام، دولت مازندران و دولت تمام ايران شد. شبکه های جديدی از توده ملّت از منابع ملّي، ثروت عمومی و قدرت توانمند شدند.
به هر روی اکنون دولت نهم با کاستی ها و کارآمدهای خويش به اتمام رسيد و ما در آغاز يک پايان هستيم. آغازی بر يک پايان که می تواند گشايشگر افق های جديدی از دسترسی ها در حوزه قدرت، فرهنگ، سياست و اقتصاد در دولت دهم باشد.
بی شک دولت نهم در گستره ی اجتماعی، فرهنگی، کشاورزی و حوزه های مربوط به گردشگری استان مازندران نیز دستاوردهای فراوانی داشته است. بسیاری از جوانان با ورود به چرخه ی بنگاه های زودبازده و اداره موفق آن در مازندران به سهم خویش در تولید ثروت و آبادانی دیارشان پیشتاز شده اند. اما روی سخن در این گفتار، نه در حوزه های اقتصادی، تولیدی و عمرانی بلکه به حوزه سیاست و امور اجتماعی بازگشت دارد.
بخواهيم و نخواهيم به رغم تلاش های برادر مکتبی مان « قناعت » در مديريت سابق حوزه های اجتماعی و سياسی ، با کاستی هايی درمازندران مواجه بوده ايم. اين کاستی ها هرگز به ماهيت دولت و شخصيت محبوب و کارآمد رئيس جمهور بر نمی گردد، بلکه به نوع برنامه ريزی ها و توانايی های اشخاص در سطوح گوناگون بازگشت دارد.
قبل از اين نيز بارها متذکر شديم که از اين حرف نبايد گمان برد که حضور « قناعت » با تأثير ، توأم نبوده است. حُسن بزرگ قناعت ايستادگی اش بر سر پيمان با آرمان های شهيدان و پايبندی وی به شعارهای آرمانی دولت نهم در باج ندادن به گروههای تماميت خواه و انحصار طلب و طالبان انواع حکميت در سياست و اقتصاد و قدرت مازندران بود. اين سنگ بنای پاک دستي جزوی از سلوک مديريت سابق سياسی مازندران به شمار می آيد و من به سهم خويش بدين سلوک تواضع می کنم.
امّا قناعت به هر دليل نتوانست مؤسس شبکه های اجتماعی و سياسی توده مردم و اصولگرايان باشد و نمی توان از عملکردش از اين منظر دفاع کرد. تشکّل های اجتماعی مکتبی بايد قوام می يافت که نيافت. سياست رسمي بايد تحت الشعاع ساخت سياست در توده مردم می شد، امّا چنين نشد.
بنظر می رسید پس از رفتن قناعت انرژی طايفه انحصارطلب و قبيله رندان سياست آزاد می شود و قصد آن خواهد کرد تا به روال مألوف و ضد مردمی حکميت و ريش سفيدی و لويی جرگه ايی بازگردد. امّا زهی خيال باطل، چه اينکه اينک فرزند يکی از پاک ترين و انقلابی ترين خانواده های کشاورز و عميقاً مؤمن به نظام و انقلاب ، و برخاسته از انقلابی ترين دهکده استان(کیاپی)، سکاندار حوزه سياست شد.
او اوّلاً به دانش سياسی روز آگاهی دارد و اهل جنب و جوش و جزو طايفه خروش است. رکود را بر نمي تابد و رخوت و سستی را از حوزه سياست و اجتماعيات استانداری به حاشيه خواهد برد و همکارانش روزهای پر کاری را با او در پيش روی خواهند داشت.
ثانیا" ابراهيمي در مدت کوتاه مديريت فرهنگی، هنری استان، نشان داد که مجهّز و مسبوق به تفکر اسلامی و اهل ابداع و اختراع در حوزه های مرتبط با افکار عمومی و ساخت های اجتماعی و سياسی است. از اين رو می توان پيش بينی کرد که او استانداری را به بزرگراهی براي آمد و شد مردم بدل کند و اجتماعی شدن سياست را نصب العين استانداری قرار دهد.
به نظرم در اين دوره هم، ساختار شيخوخيت و حکميت هاي سياسی – اقتصادی در مازندران حظّی نخواهند برد، چه اينکه برادر خوبمان هادی ، اهل مقاومت سلبی نيست. او با جوان کردن مناسبات اجتماعی و سياسي ، مقاومت پويا را پديد خواهد آورد و از اين رهگذر ، مهندسي جديدی در حوزه اجتماعيات و سياسيات رقم خواهد خورد.
درهمين راستا بايد اذعان کرد که مع الاسف شنيده می شود ، بعضاً برخی ازعوامل فتنه مازندران به جنب وجوش افتاده و دراستانداری رفت وآمد داشته اند وکسی که با بی احترامی به رئيس جمهور مکتبی و ارکان نظام به يکی از سرکردگان فتنه درمکانی عمومی بوسه حواله می کرد ، گويا اکنون مورد اکرام قرار گرفته و همفکران تکنوکرات او که يک مرکز دانشگاهی درساری را به محّل ضديت با دولت و رئيس جمهور بدل کرده اند ، نيز براي دخالت در اموراستان دندان تيز کرده اند که البته اگر ادامه می یافت و ادامه یابد فزندان انقلابی امام، رهبری و علاقه مندان به دولت مکتبی، در انجام رسالت انقلابی خود در برخورد با این روند لحظه ای به خویش تردید راه نخواهند داد .
امّا به نظر می رسد مقاومت پويای برادر هادی هزاران بار بهتر از مقاومت پيشين در اين راه ثمر داده و به این روند شگفت انگیز! در استان پایان خوهد داد . پس ترديدی وجود نخواهد داشت که جوان کردن مناسبات اجتماعی و سياسی در مازندران و رونق توليد تفکر سياسی و تکثّر شبکه های اجتماعی در توده اصولگرايان ازسوی ابراهيمی به آفرينش هزاران هزار وفادار انقلابی به آرمان های مؤسس انقلاب اسلامی ؛ حضرت امام خميني ( ره ) و عشّاق رهبر فرزانه انقلاب اسلامی منجر خواهد شد. در اين راه سترگ همه بسيج خواهيم شد و همگام با سکاندار جديد اما مکتبی ، انقلابی وکارآمد حوزه سياسی و اجتماعی استان، طراوت طبری و شادابی و نشاط را بر ديار علويان مستولی خواهيم ساخت.